یاغموریاغمور، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 11 روز سن داره

الاهه عشــــــــــــق(یاغمور)

گل گلدونم

و اما هفته پیش اوایل هفته خاله اینا خونه مون بودن و رفتیم عیادت دختر دایی من که تازه زایمان کرده بود ودختر نازی به اسم ثنا  به دنیا اورده بود اواسطش رفتیم با بابایی گردش و بعد غذا خوری و اواخرش تولدم بود و با انا اینا رفتیم پارک ائل گولی گلم بدم میاد از اینکه وبت و اینجوری بی روح و خیلی مختصر  و مفید مینویسم متاسفانه این چند روز سخت درگیر اماده شدن برا کنکورم میدونم که همیشه میگم اما باز بگم به خاطر دسترسی نداشتن دائمی به اینترنت و به خاطر اینکه دوست دارم تمام لحظات شیرین زندگیمون و ثبت کنم مجبورا یک مدتی اینجوریه اما کم مونده خیلی کم تا انشاا...بریم خونه خودمون اون موقع...
30 خرداد 1392

پارک

متاسفانه این روز ها دسترسیم به اینترنت سخت شده و نمیتونم زود زود و به موقع به روز کنم  اما تمام سعی میکنم هر چی که برام جالبه یا مهم میدونم ,تاریخ گذشته هم باشه ثبت کنم . عکسهایی از دخمل نازم از هفته پیش تو پارک زعفرانیه ...
30 خرداد 1392

چند تا عکس از گوشه و کنار

امروز داشتم تو گوشه و کنار رایانه خاله گشت میزدم که این عکس ها رو دیدم و به بعضی هاشون کلی خندیدم گفتم بذارم وب تا شاید رو لب شما ها هم لبخند بشینه یکم بی کیفیت با دوربین گوشی انداختیم اما ارزش ثبت کردنش و داره دست تو مماغ؟! کی ؟ مــــــــن! خوبه ادم از حالا به فکر ایندش باشه انقدر نگاه میکنید عکسم پشت عکس خوب ادم و خجالت میدید دیگه اَاَاَه اینم نشیمن گاه یاغمور تو اتاق خاله رویا و.....اینم کمک سویل به مامانش امید وارم خوشتون بیاد وباعث خندیدن شما هم شده باشه ...
10 خرداد 1392

تولد خاله شهره

هفت خرداد تولد خاله شهره بود وعصر با خاله رویا سوپریز کردیم و با یک کیک و رفتیم خونشون و بعد تبریک گفتن کلی زدیم و رقصیدیم و ..... اینم چند تا عکس از اون روز نرسیده داری فوشولی میکنی بازی با سویل و اراز کوچولو فدای اون شکل ماهت ماه من ارزی گیر داده بود که کلاه تولد بزار رو سرت و تو در حال فرار از دستش اینم دامن عروسک سویله که به تنت میشه اینجا عمو محمد داشت ماهی رو از اکواریوم تو سطل مینداخت و ماهی هی تکون میخورد و تو از ترست پشت مبل سنگر گرفتی با اراز جون رفتید اتاقشون و تو دراز کشیدی داری کتاب میخونی و اراز داره سعی میکنه روتون...
10 خرداد 1392

جو عکاسی

  وقتی خاله گیر بده و هی ازت عکس بگیره از لجت محلش نمیذاری و مثلا در حال کتاب خوانی, با زور دادن و در اوردن شکل خواصت  نشون میدی که از دستش اعصبانی و جلو صورتت و میگیری و ........ ...
10 خرداد 1392

بازی وبلاگی

      امروز ديدم خواهرم من و به يه بازي وبلاگي دعوت كرده و خيلي خوشحال شدم باجي مرسي كه من و به اين بازي پر هيجان دعوت كردي     بزرگترین ترس در زندگیت چیه؟ برای دخترم مامان خوبی نشم,همسر خوبی نشم,و برای خانواده ام دختر خوبی نشم  اگر 24 ساعت نامرئی میشدی، چی کار میکردی؟ میرفتم خونه این و اون واسه فوضولی اگر غول چراغ جادو، توانایی برآورده کردن یک آرزوی 5 الی 12 حرفت را داشته باشد،‌ آن آرزو چیست؟ داشتن ارامش تا ابد    از میان اسب، پلنگ، سگ، گربه و عقاب کدامیک را دوست داری؟ گربه,زیر اون چهره ارام و بانمک روحی نا  ارام و ترسناک د...
9 خرداد 1392

خرید

چند روز پیش دیدم هوا خوبه, واسه اساسی گشتن تو بازار و خرید لباس برا دخملم با خاله رویا حاضرشدیم و رفتیم بازار و تا یک دست لباس برات به خریم چه بلاهایی که سرمون نیاوردی دیگه اخر, اخرا هم شدید میگرنم گرفته بود هم از خستگی ذهنی و حرص کم مونده بود اشکم در بیاد و به خاطر سردرد حتی نتونستم زیاد چونه بزنم واسه تخفیف و الانم که الانه هنوزم عذاب وجدان روحی دارم که نتونستم درست و حسابی تخفیف بگیرم تو مغازه نمیذاشتی تنت کنم و پروو کنم و تو خونه نمیذاشتی از تنت در بیارم بعضی وقت ها فکر میکنم نکنه این دختر از قصد این کارارو میکنه که دستی دستی دیوونم کنه؟! ...
8 خرداد 1392

کار با کامپیوتر

فقط به این تصاویر تماشا کنید و بهم بگید من دارم با رایانه  کار میکنم یا یاغمور؟؟ خانومی این ها رو صرفا به خاطر تو میذارم که بزرگ شدی و به وبت نگاه کردی نگی مامان چرا دیر به دیر به روز میکردی ؟؟ زیرا شما روزا کار با کامپیوتر و کوفتم میکردی +کلی خسته ام میکردی =شبها خسته و کوفته و خواب الود دیگه حوصله ای برا به روزا کردن نمیموند . حالا قضاوت کنید   ...
8 خرداد 1392

بلای شیرنم

امروز میخوام چند تا از کارات و به روایت تصویر (عکس) بنویسم: اگه مستقل میشدی خودتم راحت میشدی منم کشتی من و از بس زور میگی و خودت میخوای همه چیز و بدون کمکم بخوری ,ببپوشی...... بعضی چیزارو میشه اجازه داد و تمرینی شد برای اینکه رو پای خودت وایسی مثل هندونه اما بعضی هاشو نمیشه مثل سوپ اما حالا بیا یاغمور راضی کن که دخترم هنوز برا تنها خوردن این غذا بدون کمکم زود برات اما کو گوش شنوا  همش جیغ بزن خوب و اینم هندونه خوریت اما فدات بشم که جه باحال نشستی و باحالتر هم خوردنته روی میز خرس موزیکال گذاشته بودیم(کادئویی که عمو بابک دوست بابا تو جشن دندونیت اورده بود)و ت...
8 خرداد 1392

کوه

      جمعه هفته پیش بعد خوردن صبحانه یک ناهار ساده و راحت حاضر کردم و رفتیم کوه عون  ابن علی تو ماشین پشت پراید من و بابا فوتبال بازی کردیم و فوق  العاده خوش گذشت و 4-5 به نفع من برنده شدم خلاصه وقتی رسیدیم خانواده کوچک  3 نفری ما پیاده کوهنوردی کردیم و به خاطر افت قند خون انا ,انا و خاله رویا با ماشین کوه  و اومدن بالا. بعد خوردن چایی و باقلوا و نفسی تازه کردن من و انا رفتیم زیارت و تو چون اولین بارت بود  که رفته بودی زیارتگاه با تعجب به همه جا خیره شده بودی و از محیط زیارتگاه خوشت  اومده بود. بعد زیارت تصمیم به سوار شدن به تله ک...
8 خرداد 1392